آن شيخ که خوش ظاهر و لبخند به لب بود
آنکس که به دانشکدهها وعدهي خوش داد؛
آن شخص که مرثيهي جلاد اوين خواند
ميگفت که تعقيب کند هرچه که جانيست
ميگفت سر شب ز تسامح، ز تساهل
ديدم که عباي تن او تور سفيد است
خوش ميپلکد باز درين گوشه و آن سو
حقا که فرآوردهي او مرد مشنگيست